مصطفی وسیع سری

سلام honey 

مگه این درسا میزارن ادم سرشو بخارونه  (  نکنه با بخاری اشتباه بگیرید...از خارش میاد..  )

دربه در یه فرصت بودم تا این نکبت   up date بشه  !!!  مگه این استادا راحتمون میزارن

هنوز یه تحقیق انجام ندادی یکی دیگه می گن.......

اون استاد میگه  weekly time-table  اماده کنید (  همون جدول برنامه هفتگی خودمون  )

یه استاد هم دو دقیقه انگلیسی حرف میزنه , بعدش میگه " حالا اجازه بدین یه ذره هم فارسی حرف بزنیم "

بعد تا اخر ساعت فارسی حرف میزنه  ,  انگار نه انگار که استاد زبانه !!!

تازه خدا نگذره از اون کسی که این ترم واسمون برنامه ریزی کرده :

فکرشو بکن چهار روز هفته , هر روز هفت صبح کلاس...  اونم با یه استاد , ادم وقتی اون استادو می بینه

یا بهش فکر میکنه یاد 7 صبح می افته , واقعا" زجراوره اونم واسه من که  3-2  سالی میشد که از 9 صبح

زودتر بیدار نشده بودم ,  ای کاش میشد این برنامه لعنتی عوض بشه ....

به هر حال ,  الان هنوزم خوابم میاد.. برم بگیرم بخوابم !  شما هم فعلا" با عکسا حال کنید تا ببینیم  بعد چی میشه

راستی امروز هنوز از کلمه ضایع استفاده نکردم !! کم کم داشتم فراموشش میکردم  البته اتفاق زیاد ضایعی

نیفتاده ..

We can spoil each other….

خب بی خیال   امروز دیگه حالی واسم نمونده ,  رفتم بخوابم !!  فعلا" بای ......

سلام...به شما بروبچز مربوطه  (  منظورم همون ضایع خودمونه  )

How is every thing with you?

نمی دونم 10 روز شد یا نه , اما باید بگم حالا دیگه همه مشکلات حل شد چون اونی رو که میخوای حالا میتونی پیدا کنی......

اکثر بچه ها برگشتند و دانشگاه دوباره شکل عادی و ضایع همیشگی خودشو گرفته.

ولی خودمونیم دو هفته تعطیلی  !!  چه حالی می داد. هر روز تا ساعت 12 صبح می خوابیدیم.. (ببخشید توی این شهر ساعت 12 دیگه صبح نیست  بلکه یک ساعتی هم از ظهر گذشته...!!!  بازم ضایع کردم... )

تو این مدت کلاسها هم اکثرا"  cancel یا به حالت نیمه تعطیل بود. البته من هنوزم روی حرفهای قبلی خودم هستم :   اصلا" چه معنی داره تعطیلات............

بگذریم  ,  امروز میخوام یه ماجراهایی رو بگم که فقط توی این شهر اتفاق می افته ( به دلایل امنیتی اسم شهر رو  نمی گم  خودتون پیداش کنید ) .   حتی منم بعد از گذشت یک ترم و اندی تازه متوجه اونا شدم :

1. توی باد و طوفان با سرعت حداقل 70-60  کیلومتر در ساعت ,   یه رفتگر زحمتکش شهرداری رو

می بینی که داره خیابونارو جارو میکنه  !!  حالا من نمیدونم توی این باد و طوفان  چیزی هم واسه جارو کردن می مونه یا نه ؟؟  ضمن اینکه بعد از گذشت این همه مدت ,  من خودم دفعه اولم بود که توی این شهر رفتگر می دیدم...!!

2. پدر زحمتکش خانواده با پسر 8-7 سالش   ماشین شخصی خودشو  (همون تویوتای کولردار و تک کابین مدل 92 که توی این شهر فراوونه ) اروم پارک می کنه و می ره توی صف نون. حالا حدس بزنید این ماشینو کجا پارک کرد ه ؟    درست کنار بولوار , اونم وسط خیابون اصلی وورودی شهر که همیشه خدا شلوغه..!!

3. مرکز شهر یا به اصطلاح همون بالای شهر که بازارو هم در بر می گیره , دارای یه خیابون یک طرفه 5/3 متریه  که فقط پیکان و پراید می تونن رد بشن ! تازه جالبتر اینه که پیاده رو همین خیابون حدود 4-3

برابر  بزرگتر از خود خیابونه..!!

4. حتما" شما همتون فیلمهای خفن تعقیب و گریز پلیسی  اونم از نوع خارجیشو دیدین : صدای بوق , صدای سایش لاستیکهای اتومبیلها روی جاده , دور زدن بدون استفاده از فرمان  اونم فقط با ترمز 

Track off   

و.....  خوشبختانه اینجا ما اصلا" لازم نیست فیلم تماشا کنیم  چون مردم و بعضی وقتها هم مامورین زحمتکش نیروی انتظامی  24 ساعت شبانه روز ,  هفت روز هفته واسمون اجرا می کنن ,  اونم زنده و واقعی  ...

واقعا" ادم حال می کنه چون میدونه فیلم نیست ,  واقعیه...!!

فعلا" چیز دیگه ای یادم نمیاد. از این به بعد هم سعی میکنم که زودتر

up date   کنم. منتظر باشید.....